سرزمین عاشقان
«در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
نظرات شما عزیزان:
یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب میبینه،
یه پیکانِ بیچرخ که بازم تو رؤیاش پُرِ سرنشینه...
غرورش شکسته، به جای چراغاش دو تا حفره مونده،
کی میدونه اونو زمونه چجوری تا اینجا کشونده؟
چه راهایی رفته، چه روزایی داشته، چه چیزایی دیده،
با ترمز گرفتن چه خط و نشونا رو جاده کشیده
عجب خاطراتی تو مغزِ فلزیش دارن رژه میرن،
نمیذاره هرگز که این دلخوشیها تو قلبش بمیرن:
چه روزا تنش رُ با گُلها پوشوندن برای عروسی
چه شبها تنِ اون تو جاده شده یه اتاقِ خصوصی...
چقدر بچه ها رُ رسونده دبستان زیرِ برف و بارون،
تو چه کوچه هایی سرک میکشیده به فرمانِ فرمون
چقدر رو به رو رُ میدیده مبادا یه گربه تلف شه
چقدر غصه داشته که تو پمپِ بنزین گرفتارِ صف شه
واسه هم مدلهاش چه بوقای کشدار که تو سینه داشته
از این پاسبونا و برگِ جریمه چقدر کینه داشته...
حریصِ یه جاده س از اینجا تا رؤیا، بدونِ توقف
نه از شب میترسه، نه از شیبِ دره، نه حتی تصادف...
یه پیکان قراضه س ولی توی رؤیاش هنوزم جوونه
خیالش میتونه بازم توی جاده یه کله برونه
خیالش هنوزم موتور مونده باقی تو صندوقِ سینه
یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب میبینه...
Power By:
LoxBlog.Com |